زبانم قاصر از بیان بودنش

دلم از تو پاک است

تو که حق داشتی

حق داشتی تا هر چی ... (ولش)

دلم از کسی گرفته که ثانیه ثانیه ی ندیدن خوبیهاو زیبای هاش

چنان بغضی در گلویم به راه انداخته که

هر چیز کوچکی

آتشی در عمق وجود و احساساتمه.

کنارش هستم و میترسم

در دوریش حسرت ثانیه ای دیگر برای دیدن چشمانش.

دنیا دنیای نامردیه

یادمه خیلی وقت پیشترا تو وبلاگم از خدا یه خواسته داشتم

اونم این بود

فقط یه کم بدی.

دیدی میای ثواب کنی کباب میشی؟؟

بعدم که می خوای جواب نامردیش  رو بدی دلت واسش میسوزه و حاضری خودت بد بشی تا اون ناراحت نشه

تازه گیها که واسه ی من زیاد اتفاق میفته.

نمی دونم چرا؟؟

بازگشت شادی به یزد و یزدیان

دیروز روزی تاریخی برای ما یزدیها بود

وقتی در سالن تربیت معلم شهید پاکنژاد یزد همه جیغ و خنده و شادی میکردند، انگار یزد روح تازه ای گرفته بود

یزد که  به علت داشتن نمایندگان اصلاح طلب در مجلس و در راس حکومت در این 8سال گذشته مورد بدترین بی مهری ها قرار گرفته بود باز امید را در دل خود زنده دید

در جشنی که دیروز با حضور آقای عارف و نمایندگان اقایان خاتمی و روحانی برگزار شد موجی از سرور و شادی در دل مردم دارالعباده دیده میشد.

یزد که بیشترین مالیات را به علت وجود صنایع خصوصی و نه حتی یک کارخانه ی دولتی در بین استان های ایران می پردازد به خاطر مسائل سیاسی و عدم رسیدگی مسئولان در این 8سال به استانی صنعتی ولی بد شکل و افسرده تبدیل شده بود ،و  باعث شده بود که مردمان این شهر و نخبگان فراوان(یزد 20 ساله بیشترین آمار قبولی کنکور رو داره) آن به شهرها وکشورهای دیگه مهاجرت کنند و با ورود کارگران از دیگر شهرهای ایران به اینجا ، شهر پر جمعیت تر ولی خراب ترو خراب تر بشه.


خب میدونم که از گذاشتن این پست در وبلاگم خیلیها ناراحت میشند و میگن تو رو چه به این حرفا

راستش من خودم هم زیاد از این حرف ها خوشم نمیاد ولی فقط خواستم از حس و حال این روزهای مردم شهرم بگم و از بی عدالتی هایی که نسبت به اونها شده

فقط همین.