مرد گاری چی ...
خدایا شکرت
ماه رمضان با همه ی سختی هاش و گرمای بی سابقه اش ولی با همون صفاو صمیمیت همیشگی روبه پایان است.
شاید نتونستم از این ماه بهره لازم رو ببرم به خطر مسائلی امسال پیش اومد.روزه رو میگرفتم ولی بدون این که بفهممم اصلا روزه ام.
ولی بازم خاطره... خاطره و خاطره. تجربه هایی شیرین از این زندگی پر از افت وخیز.
جالبه یه مدت اصلا یادم میرفت که دانشجوام ، دوستایی دارم که خیلی دوسشون دارم و آرزوهایی دارم که خیلی بلندپروازانه تر از این ها بود .
شبها تا سحر ، همون طور که گوشیم تو دستهام بودو منتظرش بودم تا ...، کتاب سهراب رو از توش باز میکردمو تیکه تیکه شعر هاشو میخوندم(فک کنم مطالعه ام از روزهاش که مثلا واسه ارشد میخوندم بیشتر میشد) چندتا مطلب خیلی جالب واسه خودم پیدا کردم که یکی دوتاش رو میخام بنویسم:
چرخ یک گاری،درحسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاری چی
مردگاری چی در حسرت مرگ.....
از نو برایت مینویسم:
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور نکن..
"سهراب سپهری"
خیلی حرف زدم : روزه هاتون قبول التماس دعا.
من میگم: ما انسان ها تو مسیر زندگی مانند کوهنوردیم در مسیر صعود به قله و این قله چیزی جز اهداف وآرزوهامون نیست.گاهی مسیر صاف و هموار گاهی هم پر از موانع سخت و دشوار و همین موانع است که انسانهای پیروز رو از انسانهای شکست خورده جدا میکنه.