خب من هنوز بیدارم..

نماز بخونم رفتم بخوابم

من آرزوهام آسمانیند

می دونم تولدت نزدیکه راستش تاریخ دقیقش رو هم می دونم ولی خواستم همین الان بهت گفته باشم:

امروز از این که حس کردم خوشبختی و از ازدواجت راضی ، شاید باور نکنی ، از ته دل خوش حال شدم  و 

واست آرزوی خوشبختی تو تموم ثانیه هات رو کردم ...

از این که یه بار دیگه خوش حالم کردی واقعا ممنون

ایشالله این تولدت مصادف باشه با شروع بهترین روزهای زندگیت.. 

بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم...

ساعت سه شب وقتی از مهمونی و عیددیدنی برمیگردی خونه و خوابت نمی بره باید چی کار کنی؟؟

خب من که گفتم بعد از هفت هش ده روز به وبلاگم سری بزنم.

دوباره سال نو شد و من شهریور 21ساله میشم و چند ماهی بعدتر امتحان کارشناسی ارشد..

دوباره سال نو شد و شاید لباسی ، البته اگه خیاطی که شلوارتو بهش دادی تا پاچشو اندازه کنه ولی

شلوار اشتباهی بهت میده ، بتونه شلوارو پیدا کنه ..

خب عید امسال به همت مسئولین چهار شنبه سوری نداشتیم ، بعد از یه سال تنها تونستی یه شلوار

بگیری ، آجیلم یه کیلو ، سفرم که اسمشو اصلا نیار...

سال 92 سال حماسه ی سیاسی ، به به ،

خودمونیم .. همون شیر پلنگ بهتر نبود؟؟؟

یا فاطمه خودت رحمی بکن بر این امت.